بایگانیِ دستهٔ ‘نقد’

چرا حرفمان را نمی زنیم؟

منتشرشده: 2010.05.27 در نقد

از زمانی که این پست منتشر شده، بوسیله بازخوردهایی که توسط کامنت دهنده ها یا کسانی که خواننده خاموش هستن بدستم رسیده، احساس می کنم اکثرا در این پست نوعی خودبزرگ بینی در من می بینن و احساس می کنن من با لحن بدی این پست رو نوشتم؛ در هر حال اگر بعد از خواندن چنین احساسی نیز به شما دست داد بدونید عمدی در کار نبوده و من فقط چیزی رو که به ذهنم میرسیده نوشتم.

آره واقعا چرا؟ چرا ما ایرانی ها عادت به صحبت کردن اونم از نوعی که برای خودمون و اطرافیانمون فایده داره نداریم؟! از صبح تا شب (اکثرمون) غیبت می کنیم، دروغ می گیم، مسخره می کنیم، ناسزا می گیم، تیکه می اندازیم ولی حاضر نیستیم وقتی لازم شد حرف دلمون رو رک و روراست به طرف مقابل بزنیم؟ واقعا چرا؟!

خیلی از همین آقا پسرهایی که میبینیم سوار یه ماشین مدل بالا از صبح تا شب خیابون ولیعصر رو متر می کنن و به خانومای محترم و غیرمحترم تیکه می اندازن، وقتی پاش بیوفته که از حق خودشون دفاع کنن یا حرف دلشون رو بزنن به ته ته پته می افتن. حتی بعضی وقتا ماها برای کارای معمولیمونم نمی تونیم حرف بزنیم، رومون نمیشه به تاکسی بگیم ببم جان، کرایه رو داری گرون میگیری! یا به سوپری بگیم برادر من، این جنس شما گوشش کجه! بقول بابای من مگه ما پول بی گوشه به شما میدیم که شما جنس کج و موج به ما میدی!

اینم یک مدل از اینجور آدما
اینم یه مدل از آدمهایی که نمی تونن حرف بزنن. منتها تویه جمع و وقتی که خیلی حساسه! برای شما تا حالا پیش نیومده لازم بشه تویه یه جمع مهم، نظر نهایی تونو بگید و نتونید؟ یا تویه یه جمع سخنرانی کوتاهی داشته باشید و نتونید؟ – عکس از سایت دانشگاه ایالت ایلینویز جنوبی امریکا

یا بدتر از اینا. اصلا رک نیستیم، به بهانه احترام متقابل و حقوق شهروندی و اینا حرف دلمون رو نمی زنیم، آخه ممکنه طرف ناراحت بشه، به قباش بر بوخوره و در مورد ما یجور دیگه فکر کنه! آخه چرا؟! اصلا یکی از مشکلات عدیده مملکت ما در همین حرف نزدن همکارها با همدیگر و از همه مهمتر با مدیرشونه. یکی از سریال های خیلی قشنگی که سالهاست از تلویزیون پخش میشه، سریال پرستاران ه که من علاوه بر لذت بردن از نحوه و محیط کاری اونا، در حین تماشای فیلم، سعی می کنم بیشترین یادگیری رو از طرز رفتار اونا با همدیگر داشته باشم. مثلا اگر دقت کرده باشید اینا خیلی راحت با هم در هر موردی حرف می زنن، مشکلاتشونو مطرح می کنن و سعی می کنن در سریعترین زمان ممکن حلش کنن؛ چه بسا مسئله ای که من الان در موردش فکر می کنم یه سؤ تفاهم باشه که با یه مکالمه ساده و خودمونی بشه حلش کرد تا اینکه روزها و ماهها تویه دلم بمونه و تبدیل به کینه و دشمنی بشه و اثرات سؤ رویه هم خود ما و هم کار ما داشته باشه.

اصلا ما ها تا یه آدم رک و روراست می بینیم میگیم وا! چه بی تربیت و بی حیا ه! آخه چرا؟ اگر بی ادبه یه داستان دیگس، ولی اگه حرفشو کامل و با منطق، در کمال احترام و دوستی به ما بزنه، مثلا یه اشکال ما رو بهمون گوش زد کونه، بده؟! بده همکار شما بهتون بگه عزیز، بوی عرق میدی، یه دوشی چیزی بگیر؟! یا بده بگه آقا این کارت زشت یا غلط بود؟! یا بگه چرا فلان کارو در حق من کردی؟

خیلی از آدمایی که می بینم از این مسئله ناراحتن که ماها حرف دلمون رو بهشون می زنیم! وقتی یه مسئله وجود داره، باید گفته بشه؛ مگه مصلحت خاصی در کار باشه وگرنه به علت رودربایستی نباید گفته نشه. بیایید از همین الان تصمیم بگیرید حرفتون رو بزنید و نگران واکنش همکاران و اطرافیان و دوستان نباشید، شما رک هستید و رک بودن شاخصه خوبیه، شما نباید به سوی بد شدن برید چراکه دیگران بد هستن، شما باید خوب باشید و دیگران باید شما رو «خوب» قبول کنن. همینه که هست!

در هر حال قصد نصیحت نداشتم! اصلا من غلط بکنم نصیحت بکنم. چیزی رو که به ذهنم رسید گفتم. موردی بود که تاحالا با چندتا از دوستان نتی و غیرنتی مطرح شده بود و به فکرم رسید در موردش بنویسم. خوشحال میشم که نظرتونو بگید شاید من اشتباه می کنم!

پی نوشت: دوستان، من وقتی میام نت، یکی از چندتا کار رو می تونم انجام بدم: 1- برای اینجا پست بنویسم 2- به کامنت های اینجا جواب بدم 3- مطلب دوستان دیگرو بخونم 4- برم فیسبوک یا توئیتر یه گشتی بزنم. از اونجایی که به همه این کارها علاقه دارم، کم فرصت میشه به شما سر بزنم و از اونجایی که دوست دارم در کمال دقت پست شما رو بخونم باز هم کمتر وقت میشه به همه سر بزنم، پس عذر من رو به خاطر کم سر زدن به شما بپذیرید. 🙂

آیا وبلاگ نویسان…؟

منتشرشده: 2010.05.15 در نقد, اینترنت

بیکاری یااا…!/که چی بشه آخه؟؟/خره بابا!!/اینم دلش خوشه!/مگه بیکارم؟!/اصلا یعنی چی؟ چی بنویسم؟!/کی می خونه آخه؟!/تو نوشتن بلدی آخه؟!/برو بابا!/پدرام کار دیگه نداری؟!!/…. اینا بخشی از جوابهایی بود که از دوستان و آشنایانی می شنیدم که بلاگ نویسی رو بهشون معرفی کردم. یا اینکه بهشون گفتم بیا بلاگ منو بخون. احتمال می دم شما ها هم (اگر وبلاگ نویس باشید) با این جملات برخورد کرده باشید. حالا علت چیه؟

شاید یک سری از افراد چون تاحالا تجربه اش نکردن از شیرین بودن اینکار اطلاعی ندارن، شاید ضریب هوشی شون از ماها بالاتر/پایینتر ه. شاید درک نمی کنن ما چی میگیم و شاید از همه مهمتر، ما به اونها بد توضیح میدیم. شده مثل یک سری از مسایل که مردم از پیش در موردش پیش داوری می کنن! مردم منظورم مردم اینجاست، مردم نت و وب. خودتون می دونید که چندین دسته ان: یک سری ها از قدیمیهای نت هستن و همونجور در عهد وب یک موندن و محیطشون بسته به روم های یاهو مسنجر ه و بزرگترین فعالیت اینترنتی شون آپدیت کردن یاهو مسنجرشونه!!! یک سری ها اهل گروه های یاهو و گوگل و ایمیل اند و هنوز تویه سند تو آل کردن مطالب قشنگ ایمیلی می چرخن و IDهای ناب یاهو رو دارن. یک سری ها هم هنوز از اهالی اولیه وب اند و با هاتمیل فعالیت می کنن و همیشه حواسشون هست که حتما هر بیست روز به ایمیلشون سر بزنن (چون هاتمیل اگر سر نزنی ایمیلو می بنده) یک سری ها هم از اهالی وردپرس یک و پرشین بلاگ و میهن بلاگ قدیمن که الان با ورژن های جدید خودشونو تطبیق دادن و وبلاگ نویسی رو درک می کنن.یک سری ها هم معتاد فیس بوک و توئیتر هستن که اونا هم عمدتا وبلاگ کوچیکی رو در کنار اینا دارن. (بیشتر…)

یه چند هفته ای است فکر می کنم که سریال هوش سیاه داره از شبکه سه پخش میشه. من خودم فکر کنم از اولین قسمت رو تا این قسمت آخری دیده باشم و روزی نبوده که بعد از تماشای فیلم، توو ذهنم در مورد کارهایی که تویه این فیلم انجام می شه، اصطلاحاتی که بکار برده می شه و کلا مسائلی که در فیلم هست فکر نکرده باشم. من در واقع می خوام این فیلم رو نقد کنم. نقد هم یعنی هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی. البته من اصلا تخصصی در رابطه با علم و هنر فیلم سازی و اینا ندارم و فقط می خواستم کمی از دید فنی رایانه ای بررسی اش کنم. (بیشتر…)