از زمانی که این پست منتشر شده، بوسیله بازخوردهایی که توسط کامنت دهنده ها یا کسانی که خواننده خاموش هستن بدستم رسیده، احساس می کنم اکثرا در این پست نوعی خودبزرگ بینی در من می بینن و احساس می کنن من با لحن بدی این پست رو نوشتم؛ در هر حال اگر بعد از خواندن چنین احساسی نیز به شما دست داد بدونید عمدی در کار نبوده و من فقط چیزی رو که به ذهنم میرسیده نوشتم.
آره واقعا چرا؟ چرا ما ایرانی ها عادت به صحبت کردن اونم از نوعی که برای خودمون و اطرافیانمون فایده داره نداریم؟! از صبح تا شب (اکثرمون) غیبت می کنیم، دروغ می گیم، مسخره می کنیم، ناسزا می گیم، تیکه می اندازیم ولی حاضر نیستیم وقتی لازم شد حرف دلمون رو رک و روراست به طرف مقابل بزنیم؟ واقعا چرا؟!
خیلی از همین آقا پسرهایی که میبینیم سوار یه ماشین مدل بالا از صبح تا شب خیابون ولیعصر رو متر می کنن و به خانومای محترم و غیرمحترم تیکه می اندازن، وقتی پاش بیوفته که از حق خودشون دفاع کنن یا حرف دلشون رو بزنن به ته ته پته می افتن. حتی بعضی وقتا ماها برای کارای معمولیمونم نمی تونیم حرف بزنیم، رومون نمیشه به تاکسی بگیم ببم جان، کرایه رو داری گرون میگیری! یا به سوپری بگیم برادر من، این جنس شما گوشش کجه! بقول بابای من مگه ما پول بی گوشه به شما میدیم که شما جنس کج و موج به ما میدی!
- اینم یه مدل از آدمهایی که نمی تونن حرف بزنن. منتها تویه جمع و وقتی که خیلی حساسه! برای شما تا حالا پیش نیومده لازم بشه تویه یه جمع مهم، نظر نهایی تونو بگید و نتونید؟ یا تویه یه جمع سخنرانی کوتاهی داشته باشید و نتونید؟ – عکس از سایت دانشگاه ایالت ایلینویز جنوبی امریکا
یا بدتر از اینا. اصلا رک نیستیم، به بهانه احترام متقابل و حقوق شهروندی و اینا حرف دلمون رو نمی زنیم، آخه ممکنه طرف ناراحت بشه، به قباش بر بوخوره و در مورد ما یجور دیگه فکر کنه! آخه چرا؟! اصلا یکی از مشکلات عدیده مملکت ما در همین حرف نزدن همکارها با همدیگر و از همه مهمتر با مدیرشونه. یکی از سریال های خیلی قشنگی که سالهاست از تلویزیون پخش میشه، سریال پرستاران ه که من علاوه بر لذت بردن از نحوه و محیط کاری اونا، در حین تماشای فیلم، سعی می کنم بیشترین یادگیری رو از طرز رفتار اونا با همدیگر داشته باشم. مثلا اگر دقت کرده باشید اینا خیلی راحت با هم در هر موردی حرف می زنن، مشکلاتشونو مطرح می کنن و سعی می کنن در سریعترین زمان ممکن حلش کنن؛ چه بسا مسئله ای که من الان در موردش فکر می کنم یه سؤ تفاهم باشه که با یه مکالمه ساده و خودمونی بشه حلش کرد تا اینکه روزها و ماهها تویه دلم بمونه و تبدیل به کینه و دشمنی بشه و اثرات سؤ رویه هم خود ما و هم کار ما داشته باشه.
اصلا ما ها تا یه آدم رک و روراست می بینیم میگیم وا! چه بی تربیت و بی حیا ه! آخه چرا؟ اگر بی ادبه یه داستان دیگس، ولی اگه حرفشو کامل و با منطق، در کمال احترام و دوستی به ما بزنه، مثلا یه اشکال ما رو بهمون گوش زد کونه، بده؟! بده همکار شما بهتون بگه عزیز، بوی عرق میدی، یه دوشی چیزی بگیر؟! یا بده بگه آقا این کارت زشت یا غلط بود؟! یا بگه چرا فلان کارو در حق من کردی؟
خیلی از آدمایی که می بینم از این مسئله ناراحتن که ماها حرف دلمون رو بهشون می زنیم! وقتی یه مسئله وجود داره، باید گفته بشه؛ مگه مصلحت خاصی در کار باشه وگرنه به علت رودربایستی نباید گفته نشه. بیایید از همین الان تصمیم بگیرید حرفتون رو بزنید و نگران واکنش همکاران و اطرافیان و دوستان نباشید، شما رک هستید و رک بودن شاخصه خوبیه، شما نباید به سوی بد شدن برید چراکه دیگران بد هستن، شما باید خوب باشید و دیگران باید شما رو «خوب» قبول کنن. همینه که هست!
در هر حال قصد نصیحت نداشتم! اصلا من غلط بکنم نصیحت بکنم. چیزی رو که به ذهنم رسید گفتم. موردی بود که تاحالا با چندتا از دوستان نتی و غیرنتی مطرح شده بود و به فکرم رسید در موردش بنویسم. خوشحال میشم که نظرتونو بگید شاید من اشتباه می کنم!
پی نوشت: دوستان، من وقتی میام نت، یکی از چندتا کار رو می تونم انجام بدم: 1- برای اینجا پست بنویسم 2- به کامنت های اینجا جواب بدم 3- مطلب دوستان دیگرو بخونم 4- برم فیسبوک یا توئیتر یه گشتی بزنم. از اونجایی که به همه این کارها علاقه دارم، کم فرصت میشه به شما سر بزنم و از اونجایی که دوست دارم در کمال دقت پست شما رو بخونم باز هم کمتر وقت میشه به همه سر بزنم، پس عذر من رو به خاطر کم سر زدن به شما بپذیرید. 🙂